سنابرق

یادداشت هایی با رویکرد دینی از سید حسین کشفی و سید علی کشفی

سنابرق

یادداشت هایی با رویکرد دینی از سید حسین کشفی و سید علی کشفی

سنابرق

بسم الله الرحمن الرحیم
یکاد سنابرقه یذهب بالابصار*

در تاریکی ها و سردرگمی های این زمانه ی شگفتی آور دست به دامان آیات قرآن و احادیث شریفه و نوشته ها و تعالیم علما و اولیاءالله، با بهره گیری از علوم دینی کوشیدیم درخششی پدیدآوریم و آن را با الهام از شرح دعای رجبیه ی جدبزرگوارمان علامه کشفی* ، سنابرق نام نهادیم که راهگشای قلبهای سلیم باشد.
خواستیم مرواریدهای نابی را که از دریای بیکران کتب و منابع دینی اصطیاد کرده ایم با شما شریک شویم.
حیفمان آمد نگاره های زیبا از دستخط و تصاویر علما ی قدیم و معاصر را تنهایی ببینیم.
گاهی غیرت دینیمان پاسخگوی صریح، قاطع و واضحی برای سوال ها و متنهای تلگرامی شد و ما بر آنیم تا آنچه از سطح سواد طلبه ی ساده ی علوم دینی برمی آید در این مجال هم بگنجانیم. و خرده یادداشت ها و تحلیلهای کوتاهی را که از ذهن کوچکمان میگذرد با شما در میان بگذاریم. و البته که این نوشته ها احتمالا نقص‌ و کاستی دارد. مایه ی افتخار است که منتقدان و صاحب نظران در این راه یاری صمیمانه خود را از ما دریغ ننمایند. باشد که با کمک یکدیگر سلاح درخشانی بسازیم که در تاریکیها راهگشا بوده و سبب رضایت پیامبر صلی​ الله علیه و آله و ائمه عصمت و طهارت را فراهم آوریم و معنای عالی سخن شاعر شویم که فرمود؛
"از سنا برق آتش شمشیر
عرشیان را سنا فرستادی"*


* سوره مبارکه نور آیه 43
نزدیک است که درخشش آن (نور رعد و برق) چشم ها را از بین ببرد.
* سنابرق فی شرح البارق من الشرق اثر علامه سید جعفر کشفی
*دیوان خاقانی. قطعه321

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

⚡️روزه مستحبی !⚡️

    🔻روزی روباهی از کوچه باغی می گذشت. گوشه ای از دیوار باغ، سوراخی داشت.  روباه از آن سوراخ به درون باغ نگاهی انداخت. طعمه ای را زیر درختی دید و کنار آن طعمه تله ای کار گذاشته بودند. با خود اندیشید، که اگر به سوی آن برود ممکن است گرفتار شود. از آن صرف نظر کرد و به راه خود ادامه داد. در راه گرگ را دید و سلام عرض کرد. گرگ هم  از احوال و روز روباه پرسید. روباه به گرگ گفت: جناب گرگ؛ در راه به طعمه ای برخورد کردم ، اگر حضرت عالی میل دارید می تو انم نشانی آن را بگویم تا از خوردن آن حظّی ببرید. گرگ از این سخن متحیر شد و پاسخ داد: چرا خودت به خوردن آن تمایل نداری؟ روباه گفت: آخر امروز من روزه هستم و برای من جایز نیست!
 گرگ به دنبال روباه راه افتاد تا به آن طعمه دست یابد. به آن باغ نزدیک شدند. روباه گفت: اگر خود را از  روی این دیوار به درون باغ بیندازی به طور حتم روی طعمه قرار می گیری. سپس روباه خود را به آن سوراخ رسانید تا عاقبت آن بخت برگشته را روی تله ببیند. گرگ هم در یک خیزش خود را به درون انداخت و در آن تله گرفتار آمد. روباه هم که دید تله دیگر از کار افتاده ،شروع به خوردن آن طعمه کرد. گرگ در نهایت عصبانی گفت: بدجنس ِ متقلب این چه حیله ای بود که سوار کردی، مگر نگفتی که من روزه هستم؟! روباه لبخندی زد و گفت: روزه من مستحبّی بود و گرفتن آن واجب نیست.

📚 منبع : کتاب مهناج السرور تالیف مرحوم حجه الاسلام شیخ علی قرنی گلپایگانی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۳۷
سید حسین کشفی